دلم گرفته نازنین پسرم
سلام عزیز دلم این روزا حال مامان بابا اصن خوب نیست مخصوصا مامان عید خوبی شروع نکردیم با مصدومیت مامان جون اغاز شد و بیمارستان و بعدم تصمیم برای مهد بردن تو برخلاف انتظارم با خود مهد راحت کنار اومدی ولی خیلی مریض میشدی همین مریضی مداوم و دست تنهایی مارو ازپا دراورد اصولا من و بابا وحید عادت نداشتیم به کسی زحمت بدیم سعی میکردیم همه کارامونو خودمون انجام بدیم مهمونی گرفتن دکتر بردن بیرون رفتن واکسن زدن لباس خریدن و هزار مسایل دیگه که خیلیا راحت ازکسی کمک میگیرن . ما فقط رو کمک و همکاری همدیگه حساب بازمیکردیم اما این مریضی های تو تکرارشد مارو ازپاداورد ازطرفی هنوز استراحت عید رو نکردیم ماه رمضون و...